شما ساعت چند هستید ؟

من به وقت شیطنت هام ده صبحم !
سر حال و آفتابی .
حال خوب بعد از کره و مربای آلبالوی خانگی با نان بربری ترد محله مانکه ختم می شود به یک استکان چای با عطر گل محمدی .

به وقت جدید اما دوازده ظهرم !
به سختی و تیزی آفتابش .
با یک جفت چشم تخس و نگاهی نفوذپذیر .
با شدت هرچه تمام تر می تابم به آن چه که می خواهمش

کسل که باشم سه عصرم !
اصلن بلاتکلیف
بی حوصله مثل دوچرخه ی سالم خاک خورده ی گوشه انبار که بلااستفاده مانده و ساکن و ساکت
سکوت مشغله ی من است .

وقتی به وقت سه عصر باشم ، به وقت بغض و دلخوری اما تنظیمم روی ساعت غروب !
حال و هوایی نه چندان روشن و رو به تاریکی
با چشم هایی گرفته و تیره تر از همیشه هام
در این وقت می توانم تنهاترین دختر قرن اخیر باشم شاید
شکننده ترین هم .

و ترس . ترس من خود دوازده شب است !
انگار وحشت جیغ تنهایی دختری در خیابان که سایه ای پشت سرش حس کرده باشد
ترس من تاریک ترین ساعت من است
تپش بی امان قلبی ست پس از بیدار شدن با صدای ناگهانی زنگ تلفن خانه وسط خواب و در نهایت لرزش صدای آن طرف خط .

آرامش و مهربانی هام اما چهار صبح است !
آرام به همراه خنکای نسیمی که می پیچد توی دلم .
با چشم هایی روشن تر از همیشه که حتا می توان در آن ستاره رصد کرد و قرن ها درش خیره ماند .
می توانم به بخشندگی مهتاب باشم که عاشقی بنشیند زیر نورم و کوچه ی مشیری را زمزمه کند

اما تمام این ساعاتی که گفتم برای بهار و تابستان و زمستانند !
پاییز فرق دارد .

حالا تو بگو
تو چه ساعتی هستی ؟

#فاطمه_بخشی


مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

پایگاه صابرون دستگاه بدنسازی حمل و نقل Carlos وب سرویس پروازهای خارجی Tyler املاک آنلاین هیئت مصباح الهدی شهرستان بیرجند Gabriel